گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد اول
[سوره البقرة ( 2): آیات 35 تا 39 ] ....



ص : 430
اشاره
وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّۀَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ ( 35 ) فَأَزَلَّهُمَا
الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُ کُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ ( 36 ) فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ
رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ( 37 ) قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا
( هُمْ یَحْزَنُونَ ( 38 ) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 39
ص: 431
[سوره البقرة ( 2): آیه 35 ] .... ص : 431
صفحه 194 از 235
اشاره
( وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّۀَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ ( 35
ترجمه و شرح .... ص : 431
خداوند متعال در این آیه مبارکه و آیات بعد سرگذشت آدم و سکونت وي و همسرش را در بهشت و دستور نخوردن میوه یکی از
درختان آن و مسئله فریب خوردن او از شیطان و اخراج او را از بهشت توضیح داده و بیان میکند که ما پس از اعطاء مقام خلافت
بآدم و دستور به فرشتگان براي سجده او آدم و حوا را در بهشت سکونت دادیم ولی در نتیجه لغزشی که از آن سر زد از سکونت
در بهشت محروم گشته و بزمین فرود آمدند اینک میفرماید:
اي رسول گرامی بیاد آور زمانی که بآدم گفتیم اي آدم تو و همسرت حواء در بهشت یا در یکی از باغهاي سر سبز و پر نعمت این
جهان سکونت کن و از نعمتها و میوههاي آن هر چه میل دارید با سعه خاطر و بطور گوارا و از هر مکان که بخواهید بدون زحمت
و رنجی بخورید اما باین بوته کوچک و درخت گندم یا انگور یا انجیر یا کافور یا سیب یا بقول اهل تأویل بدرخت حسد و هوي و
طبیعت ص: 432
نزدیک نشوید و از میوه آن نخورید زیرا با نزدیک شدن بآن و تناول از آن در زمره ستمکاران خواهید بود زیرا کسی که از
دستورات الهی سرپیچی کند ظالم است یا بقولی با نزدیک شدن باین درخت بخودتان ظلم کرده و از نعمتهاي بهشت محروم گشته
و دچار مشقت و رنج میشوید.
و اما اینکه آدم طبق آیه إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً بسرپرستی زمین آفریده شده بود چرا به بهشت رفت که پس از آن بزمین فرود
آید شاید این آزمایش بخاطر پروردن و آماده ساختن آدم بوده است و براي این بوده که نیروهاي انباشته در سرشت وي بیدار گشته
و در برابر گمراهی و اسباب آن آزموده گردد و خواست خدا این بوده که این آفریده با توشه آزمایشی به جایگاه خلافت فرود آید
تا براي کارزار دائمی در سرزمین خویش آماده باشد در حقیقت محیط کوتاه مدت بهشت محیط آموزشی آدم بود تا دریابد که
محیط زمین محیط دستور و تکلیف است و شیطان نیز دشمن شماره یک اوست و این بهشت هم که آدم در آن میزیست نباید
بهشت موعود باشد زیرا آن بهشت در انجام و مسیر کمال یا باصطلاح در قوس صعود و نتیجه اعمال و ملکات است نه مقدم بر عمل
و نه جنبه موقتی داشته باشد.
و کسی که باین بهشت وارد گردد بیرون رانده نمیشود و آنجا محیط وسوسه شیطان نمیباشد لذا این بهشت غیر از بهشت
جاویدان عالم قیامت میباشد و شاید مراد از این بهشت یکی از باغهاي مناطق خوش آب و هواي زمین بوده باشد.
و بقول یکی از مفسرین احتمال دارد آن باغ در طائف از ییلاقات عربستان بوده یا از باغهاي سر اندیب هند بوده باشد.
ص: 433
[سوره البقرة ( 2): آیه 36 ] .... ص : 433
اشاره
صفحه 195 از 235
( فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ ( 36
ترجمه و شرح .... ص : 433
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که آدم و حوا از شیطان فریب خوردند و ابلیس بوسیله وسوسه و گفتن عبارات
نصحآمیز موجب لغزش آنان گردید و از محیط آرامش بخش بهشت آنها را بیرون نمود و در این هنگام بود که ما دستور اخراج
آنان را صادر کردیم که تا مدت معینی در زمین زندگی بکنند و بدینوسیله دشمنی بین انسان و شیطان برقرار گردید و بیرون شدن
آدم و حوا از بهشت گر چه سلب نعمت از آنان بود ولی بر حسب اقتضاء نظام تأسیس سلسله بشر و فعلیت خلافت او و تشریع دین
توحید در جامعه بشر وابسته بفرود آمدن آنان بزمین بود اینک میفرماید:
پس شیطان آن دو را بوسوسه و فریب و عداوت و غرور و وعید از آن درخت یا از آن بهشت لغزانید و از آنچه در آن بودند خارج
ساخت و در این هنگام بود که ما در اثر ترك این عمل مندوب بآنها گفتیم همگی بزمین فرود آئید در حالی أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 434
که آدم و ذریهاش یا ابلیس و ذریه آدم و حوا برخی به برخی دشمناند زیرا عالم طبیعت و جهان مادي عالم اضداد است و اضداد
همیشه با یکدیگر دشمنند و براي شما تا مدت معیّنی در زمین قرارگاه و وسیله بهرهبرداري است.
از این آیه استفاده میشود که انسان همواره در خطر گول خوردن است و باید بقوه ایمان خود را از فریب نفس و خواهشهاي آن
مصون بدارد و همچنین استفاده میشود که سرپیچی از دستورات الهی موجب زوال نعمت و سلب آسایش است.
ص: 435
[سوره البقرة ( 2): آیه 37 ] .... ص : 435
اشاره
( فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ( 37
ترجمه و شرح .... ص : 435
هنگام هبوط یا پس از آن که آدم در جهان بیقرار و زندگی سراسر تنازع عالم طبیعت و زمین قرارگاه میجست و متوجه شد که
راستی بخویشتن ستم کرده و از محیط آرام و پر نعمت در اثر فریب شیطان بیرون رانده شده و در محیط پر زحمت و مشقت قرار
گرفته کلماتی را از جانب پروردگارش دریافت یا کلمات او را دریافت (در صورتی که آدم را با نصب و کلمات را با رفع بخوانیم)
تا از هبوط نهائی بازش داشت این کلمات چه بوده یا چیست مطلق ذکر گردیده لکن از کلمه تلقی تا اندازهاي فهمیده میشود که
منظور از کلمات لفظ یا نوشته نیست که آدم آن را شنیده یا دیده باشد بلکه معنا و حقیقتی بوده که عقل و ادراك آدم آن را
دریافته و روي دلش را بسوي پروردگار خود برگردانده است گر چه معروف بین مفسرین و علماء این است که کلماتی که خداوند
متعال براي توبه بآدم تعلیم نمود عبارت از جملات آیه 23 سوره اعراف است که میفرماید:
صفحه 196 از 235
قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ.
آدم با توسل باین کلمات یا کلمات دیگر از خداوند متعال تقاضاي بخشش نمود ص: 436
و خدا او را بخشید و لغزشی که از او سر زده بود تدارك گردید و شایسته فعلیت خلافت و تشریع دین توحید قرار گرفت لذا
میفرماید:
سپس آدم در مقام توبه از ارتکاب بنهی تنزیهی کلماتی را بتلقین و الهام دریافت و آنها را وسیله پذیرش توبه خویش قرار داد و
گفت الهی بحق محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام از لغزش من در گذر و خدا توبه او را پذیرفت و از گناهش
در گذشت زیرا خداوند بسیار توبهپذیر و نسبت به توبه کنندگان مهربان است. از این آیه استفاده میشود که توبه بر دو گونه است.
1) توبه خداوند و آن بازگشت خدا با رحمت واسعه خویش بسوي بنده است که با کلمه علی آورده میشود چنانکه در آیه 37 )
سوره احزاب میفرماید:
وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ( 2) توبه بنده و آن بازگشت اوست بسوي خدا با استغفار و خودداري از گناه که معمولا با
کلمه الی استعمال میگردد چنانکه در آیه 8 سوره تحریم میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ.
و چون در آیه مورد بحث نیز با کلمه علی بکار برده شده لذا بمعنی رجوع رحمت باریتعالی و توجّه فضل او نسبت بآدم است که
در نتیجه تلقّی کلمات لغزشی که از او سر زده بود تدارك گردید و شایسته فعلیّت خلافت و تشریع دین توحید قرار گرفت.
و همچنین از آیه استفاده میشود: که اگر بنده گناهکار بخداوند متعال پناهنده شده و استغفار کند و تصمیم بگیرد که آن را تکرار
( نکنند خداوند او را میبخشد، و اما راجع به توبه حوّا صحبتی بمیان نیامده زیرا زن تابع مرد است. ( 37
ص: 437
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 437
باز بشنو از سکون بو البشر در جنان با زوجه او مستقر گفت او را اندر این دار الامان باش با حوّا به شادي جاودان هم خورید از
نعمت آن مستدام هر چه خواهید از فواکه وز طعام لیک پیرامون این خرم شجر مینگردید از تقاضاي دگر ور به میل آئید سوي این
درخت از جنان ناچار باید بست رخت پس شما خواهید بود از ظالمین ز آسمان گردید هابط بر زمین پس بلغزاند آن زمان
شیطانشان تا برون کرد از بهشت آسانشان ز آسمان روح و آن دار الخلود آمدند اندر زمین تن فرود و اندر آن زین چار طبع ضد
نما دشمن بعض است بعضی از شما در جهان جسم هست استقرارتان هست تا آید به سر هنگام آن یعنی از صورت به معنی رو
کنید از تجرد روي جان این سو کنید و ان پس از موت است زین دار المحن روح گردد فارغ از پیوند تن هست این موت از طبیعت
وز مزاج نیست کس را هیچ از این مردن علاج شد بر آدم منکشف اندر شهود آنچه مخفی بود ز اسرار وجود از هواها مرد و بر حق
باز گشت کند از این ویرانه دل شهباز گشت ص: 438
توبه از دام طبیعت رستن است بر مقام اصل خود پیوستن است توبه کرد از هر خطا و هر گناه بر در توّاب و او دادش پناه او رحیم
است ار تو رحمتجو شوي بگذري از غیر او با او شوي موجب این رحمت آمد آن غضب تا ز سبق رحمت آئی در طلب راندش از
جنت که خلاقی شود در فنا بگریزد و باقی شود رحمتی بود اینکه راند از جنتش بر غضب پس بود سابق رحمتش او غضب دانست
و راجع شد ز بیم بر در اکرام توّاب الرحیم اینچنین جرمی به است از صد ثواب که کند بر حق گنهکاري ثواب
ص: 439
صفحه 197 از 235
[سوره البقرة ( 2): آیه 38 ] .... ص : 439
اشاره
( قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُديً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ( 38
ترجمه و شرح .... ص : 439
این آیه نشانگر اراده پروردگار متعال است به این که آدم و سلسله بشر در زمین زندگانی نمایند و در این جهان آلوده به ناگواریها،
در معرض امتحان و تکلیف درآیند و مشعر باین است که نتیجه فرود آمدن آدم و حوّا بزمین براي تأسیس دین توحید و سوق بشر
بسوي سعادت میباشد و رحمت آفریدگار چنین میخواست که این آفریده با توشه آزمایش بجایگاه خلافت فرود آید تا براي
کارزار دائمی در سرزمین خویش آماده باشد.
و همچنین در این آیه مبارکه بآدم سفارش کرده که اگر از طرف من راهنمایان و پیامبران براي هدایت فرزندان تو آمدند براي
اطاعتکنندگان از دستورات آنان هیچگونه خوف و ترسی نیست ولی کسانیکه بدستورات ما که بوسیله آنان فرستاده میشود کفر
ورزند آتش جهنّم براي همیشه جایگاه آنها خواهد بود در واقع این آیه و آیه بعد خلاصه و عصاره احکام و تشریعاتی است که
خداوند بوسیله انبیاء و ملائکه و کتب آسمانی در این دنیا نازل گردانیده ص: 440
است و اولین تشریعی است که در دنیاي آدم و فرزندان او بعد از امر دوم بهبوط و فرود آمدن در زمین واقع شده است.
اینک میفرماید: ما بآدم و حوّا که بمنزله تمام جنس آدمیان بودند خطاب کردیم و گفتیم همگی بزمین فرود آئید پس اگر از طرف
من بوسیله پیغمبران و انزال کتب هدایت و راهنمائی براي شما آید کسانیکه از آن پیروي کنند و طبق احکام ما رفتار نمایند از
عذاب و سختی روز رستاخیز ترسی بر آنها نیست و هنگام رفتن از این جهان غمگین نخواهند شد.
از این آیه استفاده میشود که یگانه وسیله تعدیل قواي بشر و ایمن بودن از عقوبات پیروي از پیغمبران میباشد و همچنین یگانه وسیله
اختلال نظام بشر و دچار شدن بعقوبات ابدي تخلف از پیغمبران و دستورات الهی خواهد بود.
ص: 441
[سوره البقرة ( 2): آیه 39 ] .... ص : 441
اشاره
( وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 39
ترجمه و شرح .... ص : 441
خداوند متعال در این آیه شریفه جامعه بشریّت را از تخلّف بر شرایع و احکام الهی تهدید و تنذیر نموده و بیان میکند کسانیکه
صفحه 198 از 235
آیات و نشانه هدایت ما را تکذیب و انکار کنند و آنچه را که بر پیغمبران نازل کردیم نپذیرند از ملازمان آتش و مخلّد در آن
خواهد بود، اینک میفرماید: و کسانیکه کافر شوند و آیات و نشانههاي ما را تکذیب کنند و فرستادگان ما را کاذب بدانند چنین
گروهی اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود.
از این آیه استفاده میشود که اگر کفر بحدّ تکذیب و جهل مرکّب نرسد کافر همیشه در آتش نمیباشد و بلکه امید نجات براي
آنان هست لکن آنهائیکه در بند و سلسله شهوات میخکوب شده و چشم عقلشان از دیدن رشتههاي انوار آیات ناتوان گشته و
فطرت نخستین آنها واژگون گردیده و باین آتش خوي گرفتهاند همیشه در آتش خواهند ماند.
ص: 442
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 442
بشنو از قلنا اهبطوا راز دگر یافت چنگ بو البشر راز دگر
بر بقاي حق چو از نو زنده گشت فرق بعد از جمع را زیبنده گشت
شد خلیفه بر زمین یعنی که شاه در زمین تا باشد او غوث و پناه
هم چنین یابند از دنبال او این خلافت اهل بیت و آل او
هست هر دو زین خلافت مستقل تا بمهدي کوست اکنون شاه دل
هم گروهی ز امر دین کافر شدند از پی تکذیب آیات آمدند
تا ابد آن فرقه اندر آتشند در حجاب ظلمتند و سرکشند
آتشی نبود بتر از خوي بد سوزش آن را نباشد حدّ و حصر
چونکه آیند از حجاب تن برون فاش گردد رمز فیها خالدون
پرده جان چون فتد جان در فحست منکر آیات حق در دوزخ است
زان که آیات اللّه آمد فضل و نور منکرست از فضل حق مهجور و دور
هست انکار از حسد و ز خوي زشت بعد مردن ظاهر آید آن سرشت
باز آنهم یا فزون یا اندك است قدر آن در دوزخست و هالک است
گر بود انکار و جهل او فزون بهر او شد نار فیها خالدون
چون بهبیند آتش قهر و عذاب با خود آیند آن خسیسان در عتاب
کاین بود از ما چه فعلی را عوض کوهشی تا گوید انکار و غرض
رفته عقل و مانده این نفس شریر که بود پاداش او نار سعیر
(38 -39)
ص: 443
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 443
قوله تعالی وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ سکون- یعنی ایستادن، آرام گرفتن، ثابت شدن چیزي بعد از حرکت چنانکه در آیه 72 سوره قصص
میفرماید:
صفحه 199 از 235
مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ و بمعنی ساکن شدن و منزل گزیدن نیز بکار برده میشود چنانکه در آیه 45 سوره ابراهیم
میفرماید:
وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ بمعنی آرامش باطن و انس نیز آمده است چنانکه در آیه 189 سوره اعراف میفرماید:
وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها و از این ماده است:
سکن- بر وزن فرس یعنی آرامش چنانکه در آیه 103 سوره توبه میفرماید:
وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَ لاتَکَ سَ کَنٌ لَهُمْ- وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَ کَناً اسکان- یعنی سکونت دادن چنانکه در آیه 6 سوره طلاق
میفرماید:
أَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ مِنْ وُجْدِکُمْ یعنی مطلقه را در قسمتی از مسکن خود سکونت دهید.
مسکن- اسم مکان یعنی محل سکونت و جمعش مساکن است چنانکه در آیه 45 سوره ابراهیم میفرماید:
وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ص: 444
سکینه- یعنی آرامش قلب و اطمینان خاطر چنانکه در آیه 4 سوره فتح میفرماید:
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّکِینَۀَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً.
بنظر طبرسی کلمه سکینه مصدر است و بجاي اسم مصدر آمده مانند کلمات قضیّۀ- بقیّۀ- عزیمۀ- و شش بار در ضمن آیات قرآن
بکار برده شده که همه در باره آرامش قلبند.
مسکنۀ- یعنی بینوائی و درماندگی چنانکه در آیه 61 سوره بقره میفرماید:
وَ ضُ رِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّۀُ وَ الْمَسْکَنَۀُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ و این کلمه دوبار ضمن آیات قرآن بکار برده شده و هر دو در باره یهود
میباشد.
مسکین یعنی درمانده و جمعش مساکین است چنانکه در آیه 60 سوره توبه میفرماید:
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها سکّین- یعنی چاقو، از آنجهت سکّین گفته شده که ذبیحه را از حرکت باز
میدارد و ساکن میکند چنانکه در آیه 13 سوره یوسف میفرماید:
وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ و در ضمن آیات قرآن بمعانی متعددي بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی آرمیدن چنانکه در آیه 96 سوره انعام میفرماید: )
فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً یعنی یستقرّوا فیه.
2) بمعنی فرود آمدن چنانکه در آیه 14 سوره ابراهیم میفرماید: ص: 445 )
وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ یعنی و لننزلنّکم الارض.
3) بمعنی همدردي و مؤانست چنانکه در آیه 189 سوره اعراف میفرماید: )
هُوَ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها یعنی لیستأنس الیها.
4) بمعنی آرامش قلب یا دل چنانکه در آیه 18 سوره فتح میفرماید: )
فَأَنْزَلَ السَّکِینَۀَ عَلَیْهِمْ یعنی الطمانینۀ فی قلوبهم.
5) بمعنی تابوت آرام بخش چنانکه در آیه 248 سوره بقره میفرماید: )
آیَۀَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ.
یعنی بعد از موسی یوشع و شمعون و شموئیل بآنان گفت: نشان پادشاهی او این است تابوتی که در آن آرامش پروردگار و الواح
بازمانده موسی و هارون موجود است براي شما خواهد آورد.
صفحه 200 از 235
قوله تعالی وَ قُلْنَا اهْبِطُوا.
هبوط- هبط یهبط- هبوتا.
بمعانی: فرود آمدن، به زیر آمدن، افتادن، از وضعی بوضع بدتر گشتن، پست شدن، انداختن چیزي از جاي بلند، مکان گرفتن در
جائی، و گاهی بمعنی حلول و دخول نیز آمده است چنانکه میگویند:
هبطنا بلدا کذا بنظر راغب هبوط بمعنی انحدار و پائین آمدن قهري است مثل سقوط و افتادن سنگ ولی اگر در انسان بکار برده
شود بر سبیل استخفاف و سبک شمردن میباشد چنانکه در آیه 13 سوره اعراف میفرماید: ص:
446
قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها.
لکن بنظر صاحب قاموس قرآن، هبوط اعمّ از قهري و اختیاري است قهري مانند آیه 74 سوره بقره است که میفرماید:
وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ که در باره سنگها است، اختیاري مانند آیه 38 سوره بقره است که میفرماید:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً و گاهی این ماده بمعنی تعظیم و تکریم نیز آمده است چنانکه در آیه 48 سوره هود میفرماید:
یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ.
قوله تعالی فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ.
کلم- بمعنی زخم و جراحت است چنانکه گفته میشود: کلمته یعنی او را مجروح کردم در شرح جامی مینویسد: علّت این است که
کلمه و کلام در نفوس و اذهان اثر میکند همچنانکه زخمها در اجسام اثر میگذارند.
و از این ماده است:
کلمۀ- یعنی سخن، لفظ، واژه چنانکه در آیه 5 سوره کهف میفرماید:
کَبُرَتْ کَلِمَۀً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً.
جمعش کلم و کلمات است و لفظ کلم چهار بار در قرآن آمده و شامل اسم و فعل و حرف است و بکمتر از سه کلمه اطلاق
نمیشود چنانکه در آیه 10 سوره فاطر میفرماید:
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ.
کلام- گفتار، جملهاي که مفید فائده یا خبري باشد بنحوي که چون ص: 447
گوینده خاموش گردد شنونده در انتظار نماند و بمعناي فهماندن ما فی الضمیر بوسیله اصواتی مرکب است که از روي وضع و
قرارداد دلالت بر معنی میکند اما حقیقت کلام صادر از خدا را جز خودش کسی نمیداند زیرا ساخت مقدس وي منزه از آن است
که با دستگاههاي جسمانی مجهّز باشد چنانکه در آیه 15 سوره فتح میفرماید:
یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ.
این کلمه چهار بار در ضمن آیات قرآن آمده است.
و این ماده در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی اعمال چنانکه در آیه 124 سوره بقره میفرماید: )
وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ.
یعنی وقتی که خدا ابراهیم را باعمالی چند از قبیل مناسک حج، ذبح فرزند، در افتادن بآتش نمرود و غیره امتحان فرمود که همه را
با موفقیت به پایان رساند.
2) بمعنی مطالبی است که آدم از خداي خود آموخت چنانکه در آیه 37 سوره بقره میفرماید: )
صفحه 201 از 235
فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ.
3) بمعنی کلمه طیبه توحید چنانکه در آیه 64 سوره آل عمران میفرماید: )
یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَۀٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ. ص: 448
4) بمعنی شگفتیهاي آفرینش پروردگار چنانکه در آیه 27 سوره لقمان میفرماید: )
ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ یعنی شمارش شگفتیهاي آفرینش پروردگار تمام شدنی نیست.
5) بمعنی حضرت عیسی علیه السّلام چنانکه در آیه 39 سوره آل عمران میفرماید: )
بِکَلِمَۀٍ مِنَ اللَّهِ یعنی یحیی به نبوت عیسی بن مریم گواهی خواهد داد.
6) بمعنی دین و آئین خداوند چنانکه در آیه 34 سوره انعام میفرماید: )
لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ یعنی کسی قدرت تبدیل و تغییر دین و آئین پروردگار را نداشت و نخواهد داشت.
7) بمعنی قرآن چنانکه در آیه 158 سوره اعراف میفرماید: )
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِي یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ کَلِماتِهِ.
8) بمعنی وعده چنانکه در آیه 71 سوره زمر میفرماید: )
قالُوا بَلی وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَۀُ الْعَذابِ عَلَی الْکافِرِینَ.
و لفظ کلام نیز در ضمن آیات قرآن بچند معنی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی گفتار خداوند بدون واسطه چنانکه در آیه 164 سوره نساء میفرماید: )
وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً یعنی بلا واسطۀ.
2) بمعنی گفتار خدا بواسطه جبرئیل چنانکه در آیه 15 سوره فتح ص: 449 )
میفرماید:
یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ.
یعنی منافقان میخواهند که آیات قرآن را که کلام خدا است تغییر دهند.
3) بمعنی گفتار چنانکه در آیه 46 سوره آل عمران میفرماید: )
وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا یعنی عیسی (ع).
قوله تعالی فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ:
تبع- تبع، یتبع، تبعا و تباعا و تباعۀ از باب علم یعلم یعنی در پی کسی رفتن و پیروي نمودن خواه بطور معنوي و اطاعت باشد چنانکه
در آیه 38 سوره بقره میفرماید:
فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ.
و خواه بطور محسوس و دنبال کردن چنانکه در آیه 90 سوره یونس میفرماید:
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ یعنی فرعون و لشکریانش آنها را تعقیب کردند و از پی آنها رفتند.
تبع- بر وزن فرس بمعنی تابع است و مفرد و جمع در آن یکسان میباشد چنانکه در آیه 21 سوره ابراهیم میفرماید:
إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً یعنی ما بشما تابع بودیم.
و از این ماده است:
تبیع- یعنی ناصر و کمک و این از آن جهت است که کمک در پی یاري ص: 450
و کار آدمی میباشد چنانکه در آیه 69 سوره اسراء میفرماید:
صفحه 202 از 235
ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً.
یعنی سپس بر ما بسبب آن عذاب، یاري و تابعی نیابید که از پی شما آمده و از ما بازخواست نماید.
ولی مفردات راغب مینویسد: تبیع بچه گاوي است که مادرش را دنبال کند متتابع- یعنی پیدرپی چنانکه در آیه 92 سوره نساء
میفرماید:
فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ اتباع- یعنی دنبال کردن چنانکه در آیه 21 سوره یس میفرماید.
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ یعنی پیروي کنید از کسی که از شما مزدي نمیخواهد.
اتباع از باب افعال یعنی در پی رفتن و در پی فرستادن و پیروي نمودن چنانکه در آیه 90 سوره یونس میفرماید:
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ یعنی فرعون و لشگریانش به دنبال آنها درآمدند.
تبع- یعنی فرمانروا و ملکی که قومش از وي پیروي میکنند چنانکه در آیه 37 سوره دخان میفرماید:
أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ این کلمه فقط دو بار در ضمن آیات قرآن آمده است و طبق نوشته دائرة الفرائد از ثلاثی مجرد این ماده چهار
اسم و سه اسم فاعل و یک صفت مشبهه و هفت فعل ماضی و دو فعل مضارع و از باب افعال آن سیزده فعل ماضی و دو فعل مضارع
و از باب افتعال آن دو مصدر و دو اسم مفعول و پنجاه ص: 451
و پنج فعل ماضی و پنجاه و هفت فعل مضارع و بیست و چهار فعل امر و از باب تفاعل آن دو اسم فاعل بر رویهم یکصد و هفتاد و
چهار بار در پنجاه و دو سوره طی یکصد و پنجاه و هشت آیه در قرآن مجید آورده شده است.
و در قرآن مجید بمعانی متعددي بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی همراهی چنانکه در آیه 66 سوره کهف میفرماید: )
هَلْ أَتَّبِعُکَ یعنی آیا بدوستی و همراهی با من رضایت میدهی؟
2) بمعنی پیروي چنانکه در آیه 21 سوره یس میفرماید: )
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً.
3) بمعنی پایدار داشتن چنانکه در آیه 123 سوره نحل میفرماید: )
ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّۀَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً.
یعنی آنگاه بر تو وحی کردیم که براي دعوت بخداپرستی آئین پاك ابراهیم را پایدار نگاه دار.
4) بمعنی برگزیدن چنانکه در آیه 7 سوره آل عمران میفرماید: )
فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ:
یعنی آیات متشابه قرآن را برمیگزینند.
5) بمعنی انجام دادن چنانکه در آیه 102 سوره بقره میفرماید: )
وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ.
یعنی آنچه را که شیاطین بآنها توصیه کرده و دعوت مینمودند انجام دادند.
6) بمعنی نمازگزاردن چنانکه در آیه 145 سوره بقره میفرماید: )
وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَۀٍ ما تَبِعُوا قِبْلَتَکَ. ص: 452
7) بمعنی فرمانبرداري چنانکه در آیه 20 سوره سباء میفرماید: )
فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ:
یعنی جز گروهی از اهل ایمان همه از ابلیس فرمانبرداري میکردند.
صفحه 203 از 235
قوله تعالی وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا.
آیۀ- علامت، نشانه، عبرت، معجزه، شاهکار، قسمتی از سوره و جمعش آیات است چنانکه در آیه 7 سوره آل عمران میفرماید:
مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ.
این کلمه 84 بار بصورت مفرد و 300 بار بصورت جمع یا بنوشته دائرة الفرائد 86 بار بصورت مفرد و یکبار بصورت تثینه و 295 بار
بصورت جمع در 58 سوره طی 353 آیه در قرآن مجید آورده شده است.
نکته قابل توجه این است که بطور کلی بآثار و پدیدههاي طبیعی در خلقت و معجزات انبیاء آیات اطلاق شده است و غالبا پایان
آنها این چنین است.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ- یَذَّکَّرُونَ، یَسْمَعُونَ، یَعْقِلُونَ، لِلْعالِمِینَ، لِلنَّاسِ، لِلْمُؤْمِنِینَ، لِأُولِی الْأَلْبابِ، یَفْقَهُونَ، یَعْلَمُونَ،
یَشْکُرُونَ، یَتَّقُونَ، تُوقِنُونَ، لِأُولِی النُّهی و لفظ آیه در قرآن بیشتر- به معجزه انبیاء اشاره دارد اما لفظ آیات هم آیات قرآنی و هم
کتاب تکوین و جهان آفرینش است.
و اشتقاق آیۀ را بعضی از ايّ گرفتهاند و بعضی اصل آن را اویه با حرکت و او دانستهاند و برخی هم معتقدند که اصل آن تأبّی که
بمعنی تثبّت است میباشد و جمع آن را صاحب صراح آي، و آیاء و آیات نوشته است ولی صاحب اقرب أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 453
الموارد جمع آیه را آي و آیات ذکر نموده است.
این ریشه در ضمن آیات قرآن بمعانی متعددي بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی نشانه چنانکه در آیه 12 سوره نحل میفرماید: )
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.
2) بمعنی قرآن چنانکه در آیه 7 سوره آل عمران میفرماید: )
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ.
3) بمعنی معجزه چنانکه در آیه 2 سوره قمر میفرماید: )
إِنْ یَرَوْا آیَۀً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ.
4) بمعنی عبرت چنانکه در آیه 21 سوره مریم میفرماید: )
وَ لِنَجْعَلَهُ آیَۀً لِلنَّاسِ.
5) بمعنی کتاب آسمانی چنانکه در آیه 8 سوره جاثیه میفرماید: )
یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلی عَلَیْهِ.
6) بمعنی امر و نهی چنانکه در آیه 187 سوره بقره میفرماید: )
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ.
یعنی این چنین خدا اوامر و نواهی خود را بطرز روشن و آشکار بیان میکند.
ص: 454
توضیحات .... ص : 454
قوله تعالی وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ.
داستان درخت ممنوع، و وسوسه شیطان براي رسیدن بلذات و فراموش کردن پیمان و گناهکاري و هوشیاري بعد از مستی و
صفحه 204 از 235
بیخودي، پشیمانی و آمرزش جوئی همه اینها داستان بشریت است که پیوسته تکرار میشود. آیا این داستان یک داستانی است که
واقعا اتفاق افتاده است؟
منظور از آدم در این داستان کیست؟ بهشتی که مدتی در آن بسر برد چیست؟
فرشتگان کیانند و ابلیس کدام است؟ چگونه خدا با آنان سخن گفت و چگونه پاسخ دادند؟ این گفتگو کجا و کی صورت
پذیرفت؟ آن نامها که خدا بآدم آموخت و فرشتگان آنها را نمیدانستند چه بود؟ اینها و امثال اینها از اموري است که در قرآن
کریم کاملا معنی نشده و زمان آن مشخص نگردیده ... همه اینها از جهان غیب است که خود آدمی براي آنکه راهی بکنه آنها
بیابد ندارد و چون خرد با وسائل محدودي که در اختیار دارد نمیتواند این غیب را دریابد نباید گردن افرازي کرده و آن را انکار
نماید زیرا انکار خود حکمی است که نیازمند معرفت است و چنانکه میدانیم معرفت در این خصوص با سرشت خرد محدود و
بیافزار آدمی میسّر نمیشود البته تسلیم شدن به پندار و خرافه زیان و خطر فراوان دارد ولی زیان بخشتر و خطرناكتر از آن این
است که آدمی هر مجهول و ص: 455
و نادانستهاي را منکر شود زیرا با این انکار یکی از بدیهیات ابتدائی عقل را منکر شده است و آن اینکه خرد آدمی جزئی و احکام
آن نسبی است و رسیدن بعلم و معرفت مطلق براي آن امکان ندارد.
2) یکی از مفسرین در باره نتائجی که از این چند آیه مبارکه عاید ما میشود مینویسد: )
1) این داستان براي پیغمبر اسلام تسلی خاطر است بآنچه براي پدر ما آدم حاصل گردیده است. )
2) بیان از طبیعت انسانی است که با غایت اکرامی که از جانب خداوند نسبت باو میشود وقتی مکلف بتکلیف کوچکی میگردد که )
براي دنیا و آخرت او مفید است یا باو دستوري داده میشود گاهی امتثال امر نمیکند و فرمان نمیبرد.
3) در این قضیه شیطان را معرفی کرده و سر و کاري که با ما دارد و عداوتی که نسبت بپدر و مادر ما ورزیده و نسبت باولاد او تا )
قیامت میورزد بما گوشزد میکند زیرا شیطان صریحا بدرگاه خدا عرض میکند: لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ.
4) بما تعلیم میدهد که توبه سبب از بین بردن گناهان است و ما را از معاصی طاهر و پاك میگرداند و موجب خوشنودي رب غفور )
و رحیم است.
5) هر کس طریق مستقیم پیغمبران حق را بپیماید هدایت گشته و هر کس منحرف گشته و راه انبیاء را نرود دچار گمراهی و )
ضلالت شده و بپرتگاه بدبختی خواهد افتاد.
3) در اینکه آیا بهشت آدم بهشت دنیا بود یا بهشت خلد، بین مفسرین گفتاري است که ما خلاصه بعضی از آن اقوال را بیان )
میکنم. ص: 456
1) بعضی از مفسرین معتقد است بهشتی که آدم در آن ساکن شده بود باغی از باغهاي آسمان بوده نه بهشت خلد زیرا اولا آنجا )
تکلیفی وجود ندارد و کسی که بر آن وارد شد خارج نخواهد شد زیرا بهشت موعود ابدي و جاودانی است ابو هاشم نیز اینقول را
پذیرفته است.
2) برخی از مفسرین نوشتهاند بهشت یکی از باغهاي دنیا و روي زمین بوده و جمله اهْبِطُوا نیز بر این دلالت ندارد که از بالا بپائین )
بیائید بلکه بمعنی انتقال آنها بعد از خطیئه بزمین هند است چنانکه در جمله اهْبِطُوا مِصْراً نیز هبوط باین معنی میباشد.
3) عدهاي از مفسرین میگویند بهشت آدم همان بهشت خلدي است که بمتقین وعده داده شده زیرا الف و لامیکه در اول الجنۀ )
واقع شده الف و لام عهد است و بهمان بهشت خلد اشاره دارد و در جواب آنکه میگویند چگونه شیطان پس از مردود شدن داخل
بهشت خلد گردیده گفتهاند شیطان داخل بهشت نشده بلکه از خارج با تدلیس آنها را فریب داد و همچنین در جواب آنهائیکه
گفتهاند کسی که داخل بهشت خلد گردید خارج شدن ندارد میگویند آن مقامی است که در قیامت در مقابل جزاي اعمال
صفحه 205 از 235
باشخاص با تقوي عنایت میشود نه در ابتداء امر لکن جواب دادهاند ممکن است الف و لام الجنّۀ در آیه مزبور الف و لام جنس
باشد نه عهد زیرا بطوریکه از آیات و روایات معلوم میشود بهشت اقسام و درجاتی دارد و هر یک را نامی است و شاید بآدم دستور
داده شده که داخل بهشتی گردد که در خور وي است یعنی در خور بدایت وجود وي باشد نه آن بهشت موعود که پس از طی
مقامات، منزل اخروي بشر است که هر که داخل آن گردید خارج شدن ندارد و حکمت الهی چنین اقتضاء نموده که انسان تا این
حیات دنیا و پس ص: 457
از آن عالم برزخ را نه پیماید نمیتواند وارد بهشت خلد گردد چنانکه تا از عالم صلب پدر و مادر نگذرد پا بر این عالم نخواهد
گذاشت.
4) در اینکه آیا نهی از خوردن شجره منهیه نهی تحریمی بوده یا تنزیهی مفسرین آراء مختلفی دارند بعضی معتقدند که خوردن از )
آن درخت براي آدم حرام بوده زیرا نهی در جمله وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ نهی تحریمی است و آنها بدستور خدا مخالفت کرده و
معصیت نمودند و باین آیه و امثال آن استناد کرده و منکر عصمت انبیاء شدهاند لکن قول درست که مطابق با براهین عقلی و نقلی
است و با مذهب حقّه جعفریّه نیز مطابقت دارد این است که نهی در اینجا نهی تنزیهی است و خوردن از آن درخت براي آنها حرام
نبوده لکن بهتر بود که از آن درخت نخورند زیرا این عمل موجب هبوط آنها گردید و در علم کلام نیز ثابت گردیده که انبیاء و
خلفاي الهی باید از هر گناه و خطیئهاي صغیره و کبیره معصوم باشند حتی بطور سهو و در حال کودکی و عدم بلوغ نیز جایز
نمیدانند که از آنها خطائی سر زده باشد و دلیل عمده متکلّمین که در این باره نوشتهاند این است که اگر مؤسس قانون الهی جایز
الخطا باشد و لو از روي سهو و فراموشی دیگر اطمینان بقول و گفتار او باقی نمیماند و چگونه میتوان بقول کسیکه جایز الخطاء
است اطمینان حاصل نمود و همچنین اگر انبیا و خلفاء الهی را خطاکار بدانیم باید آنها مورد خشم و غضب الهی واقع گشته و
مستحق عذاب و عقاب خدا قرار بگیرند در صورتی که چنین نیست لذا دانشمندان و اکثر علماي شیعه نهی را در این آیه و امثال آن
نهی تنزیهی دانسته و عمل آدم و حواء را ترك اولی میدانند نه گناه اصلاحی که مرتکب آن مستحق عذاب و عقاب باشد آري
میتوان گفت که ترك اولی نسبت بآن بزرگواران بدتر از خطاي مردمان عادي است زیرا گناه هر کس أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 458
در خور مقام و مرتبه و باندازه درك و فهم وي میباشد این است وقتی انبیاء و اولیاء الهی کوچکترین خلافی در خود مییافتند برو
افتاده و از خود بیخود میگشتند تا اینکه از طریق وحی بآنان معلوم میشد که خدا توبه آنان را پذیرفته است زیرا بزرگترین و
بالاترین گناهان توجه بنفس و امور طبیعی است که باعتبار لوازم بشریّت گاهی آنها را از توجه بخود باز میداشته نه گناه اصطلاحی
و معمول بین ماها زیرا عظمت نفس آن بزرگواران و علوّ مقام روحانی آنان بالاتر از آن است که با نصّ صریح مخالفت نمایند.
امّا طایفه معتزله معتقدند که گناه آدم صغیره بوده نه کبیره لکن بنظر ما تمام معاصی کبیره است و عامل آن مستحقّ عذاب است و
اینکه بعضی از معاصی را کبیره و بعضی را صغیره نامیدهاند از اینجا است که بعضی از گناهان نسبت به بعضی دیگر کوچک
حساب میشود و چون مرتکب آن مستحق مجازات و مذمت است لذا نمیتوان آن را بأنبیاء نسبت داد زیرا اگر ما آن بزرگواران را
خطا کار بدانیم خلق از آنها نفرت کرده و بدستورات آنان اطمینان حاصل نمیکنند در حالیکه پیغمبران براي ارشاد و هدایت مردم
آمدهاند و باید مردم بآنها و بگفتارشان اطمینان داشته باشند لذا باید گفت خطاي آدم ترك اولی بود نه گناهی که مستحقّ عذاب
باشد و بیرون شدن آدم و حواء از بهشت از باب انتقام و مجازات نبوده بلکه حکمت ربانی بر آن قرار گرفته بود که آدم و حوا
بزمین هبوط نمایند و آدم خلیفه و نماینده حق در زمین باشد و اگر آدم از آن درخت نخورده بود شاید مکث وي در بهشت و
مدّت اقامتش بیشتر میشد لکن بالاخره از بهشت بیرون میشد زیرا او طبق آیه إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَۀً براي آبادي زمین و
نمایندگی اوصاف الهی در روي زمین آفریده شده بود.
صفحه 206 از 235
5) قوله تعالی فَتابَ عَلَیْهِ کلمه تاب اگر با الی متعدّي شود فعل عبد ص: 459 )
است و بمعنی بازگشت بطرف خداست چنانکه در آیه 14 سوره احقاف میفرماید:
إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ و اگر بعلی متعدي شود فعل خدا است و بمعنی قبول توبه میباشد مانند فَتابَ عَلَیْهِ در آیه مورد بحث و در اینکه
حقیقت توبه چیست بین مفسرین گفتگو بسیار است، بعضی میگویند توبه فقط پشیمانی از عمل قبیح و مخالفت حکم شرع است.
بنظر بعضی از مفسرین توبه پشیمانی و عزم بر ترك است، بعقیده برخی از علماء توبه سه رکن دارد:
1) پشیمانی از خلاف. ( 2) عزم بر عدم تکرار. ( 3) تدارك ما فات. )
لکن ظاهرا شرط سوم در تحقق اصل توبه مدخلیت ندارد بلکه از متمّمات توبه و کمال آن است یعنی آنچه را که در آن مخالفت
شده اگر از چیزهائی است که قابل تدارك است شخص تائب تبرئه نمیشود مگر وقتی که آن را تدارك نماید و توبه حقیقی وقتی
تحقق میپذیرد که قلب و سریرهي توبه کننده از تعلّقات نفسانی و شهوات طبیعی وارسته گشته و بتمام قوي و مشاعر بمبدء خویش
رجوع کند زیرا وقتی حجب ظلمانی و تعلقات نفسانی برداشته شد و انسان بتمام همّت از دار غرور بدار خلود انابه نمود و از ذلّت
گناه و بعدیکه در اثر نافرمانی عارض وي گشته بود استغفار نمود خداوند نیز بنا بوعدهئی که داده او را میپذیرد و توبه او را قبول
میکند بلکه بجاي اعمال زشت تائب، اعمال نیک ثبت میکند و سیئات او را تبدیل بحسنات مینماید.
6) قوله تعالی فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ. )
اگر کسی بگوید چنانچه نهی از شجره منهیه نهی ارشادي بوده پس چرا خداوند کار آدم و حوا را بعنوان ظلم، عصیان، غوایت
معرفی کرده؟ ص: 460
تفسیر المیزان در جواب این سؤال مینویسد: امّا ظلم منظور از آن ظلم بنفس است و اما عصیان از نظر لغت بمعنی متأثّر شدن یا
بزحمت متأثّر شدن است چنانکه گفته میشود:
کسرته فعصی یعنی خواستم او را بشکنم اما نشکست یا بزحمت شکست البته این معنی همانطور که در موارد اوامر و نواهی مولوي
تصوّر میشود در موارد اوامر و نواهی ارشادي نیز متصوّر است زیرا بسیار میشود که شخص، از آنها متأثر نشود یا بزحمت در او
تأثیر نماید و اینکه ملاحظه میکنید فعلا عصیان از نظر مسلمانان عبارت از مخالفت دستورات مولوي است مانند امر بنماز، روزه حج
یا نهی از شرابخواري و زنا اصطلاح تازهاي است که از طرف قانونگزار اسلام و یا پیروان او قرار داده شده است و منافاتی با تعمیم
معنی آن از نظر لغت و مفهوم متعارف ندارد که در اصطلاح باین دو حقیقت شرعیه و حقیقت متشرّعه گفته میشود.
و اما غوایت عبارت از عدم توانائی بر حفظ مقصد است مثل اینکه انسان نتواند زندگی خود را طوري اداره کند که با مقاصد او
سازش داشته باشد و مسلم است که این معنی هم در مورد ارشاد و هم در مورد مولویّت متصوّر است و باختلاف موارد، تغییر پیدا
میکند.
اگر کسی بپرسد اگر نهی مزبور نهی ارشادي بوده پس توبه چه معنی دارد و منظور آدم و حواء از اینکه میگفتند:
وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ براي چه بوده است؟
در پاسخ این سؤال نوشتهاند: توبه بمعنی رجوع و بازگشت است و این بر حسب اختلاف موارد مختلف میشود یعنی همانطور که
بنده متمرد و سرکش میتواند ص: 461
توبه کند و در نتیجه مولاي او مقام قرب از دست رفته او را به وي بازمیگرداند همچنین بیماري که نسبت بدستور طبیب که براي
حفظ سلامتی او بوده مخالفت ورزیده و بالنتیجه بیماري او شدت یافته است میتواند دوباره بطبیب مراجعه کرده و یا بعبارت دیگر
توبه کند تا دستور دیگر باو بدهد و بوسیله آن سلامتی سابق را براي او تجدید نماید اما ممکن است دستور جدید چنین باشد که
بیمار باید مدتی تحمّل زحمت و رنج و تعب کرده و کارهاي دشواري را انجام دهد تا بوضع روز اول بلکه بهتر و عالیتر باز گردد،
صفحه 207 از 235
اما تعبیر مغفرت، رحمت، خسران که در این مورد شده آنهم مانند تعبیرات سابق بر حسب موارد، اختلاف پیدا میکند و خلاصه
اینکه تمام این حقایق در نواهی ارشادي نیز تصور میشود.
7) قوله تعالی فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ. )
باید دانست که خطاب در این آیه گر چه بکسانی است که از آسمان بزمین پائین آمدند لکن مضمون آن در تمام افراد انسان
جاري و قانون کلّ طوائف بشري است و خداوند نسبت بعموم بندگان همواره به این گونه است که اگر توبه کرده و از اعمال زشت
خود دست برداشته و از گفتههاي حق پیروي نمایند در آخرت از ناحیه او ترس و اندوهی نخواهند داشت ولی اگر بر کفر و
گمراهی باقی مانده و از اعمال زشت خود دست برندارند از ساکنان جهنم خواهند بود.
ص: 462
روایات .... ص : 462
1) کتاب کافی و تفسیر قمی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمودند بهشت که آدم در آن سکونت داده شد )
بهشت دنیا بوده که آفتاب و ماه بر آن میتابید و چنانچه بهشت خلد بود هرگز از آن خارج نمیشد.
2) در کتاب عیون الاخبار از عبد السلام بن صالح هروي روایت نموده که از امام رضا علیه السّلام پرسیدم شجرهئی که آدم و حوا )
از آن خوردند چه بوده است زیرا مردم در آن اختلاف دارند بعضی میگویند گندم بوده برخی میگویند انگور و دیگران معتقد
هستند که شجره حسد بوده حضرت فرمود همه این گفتارها صحیح است عرضه داشتم چگونه با این اختلاف همه صحیحاند.
حضرت فرمود اي ابا صلت شجره بهشت میوههاي گوناگون دارد از جمله گندم و یا انگور و مانند دنیا نیست و چون پروردگار آدم
را گرامی داشت به این که ملائکه بر او سجده کنند و نیز او را در بهشت جاي داد در قلب او چنان خطور نمود که پروردگار خلقی
بهتر از او نیافریده و آنچه در قلب او خطور یافت آفریدگار بر آن احاطه داشت و فرمان داد بآدم که بساق عرش نظر کند در آن
نوشته شده بود.
لا اله الّا اللّه، محمّد رسول اللّه، علیّ بن أبی طالب و زوجته فاطمۀ سیّدة نساء العالمین و الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجنّۀ.
آدم عرضه داشت بار الها اینها کیانند فرمود فرزندان تو و از تو و همه ص: 463
خلق من بهتر میباشند و اگر آنها نبودند هرگز تو را خلق نمیکردم و نه بهشت و نه آتش و نه آسمان و نه زمین را و بپرهیز از اینکه
بآنها حسد ببري که تو را از جوار خود خارج خواهم کرد سپس آدم بر مقام آنان حسد برد و آرزوي منزلت آنها را نمود و شیطان
بر او دست یافت و از آن شجره که نهی شده بود خورد و نیز شیطان بر حوا دست یافت بواسطه نظر کردن بمقام فاطمه علیها السّلام
بطور حسد و از همان شجره که آدم خورده بوده او هم خورد بدین سبب خدا آنان را از بهشت و جوار خود بزمین فرود آورد.
3) مرحوم صدوق از مفضل بن عمر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: آفریدگار ارواح را دو هزار )
سال پیش از اجساد آفریده و اشرف آنها ارواح محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین و سائر اوصیاء علیهم السّلام میباشند و آن
ارواح مقدسه را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه فرمود و نور آنها بر همه احاطه و افزایش یافت و فرمود:
این ارواح دوستان و حجتهاي من هستند نیآفریدم خلقی را که محبوبتر از آنها نزد من باشد و بهشت را هم براي پیروان آنها آفریدم.
4) و نیز مرحوم صدوق از امام محمّد باقر علیه السّلام و آنحضرت نیز از آباء گرام خود از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله روایت )
نموده که سکونت و زیست آدم و حوا در بهشت تا موقعیکه از آنجا بیرون شده و بزمین فرود آمد هفت روز از روزهاي دنیا بود.
5) تفسیر عیاشی از عبد اللّه بن سنان نقل کرده که وي میگوید در محضر امام جعفر صادق علیه السّلام حاضر بودم که از آن )
حضرت سؤال شد که آدم و همسرش چقدر در بهشت توقف کردند حضرت فرمود خداوند متعال بعد از ظهر روز جمعه أنوار
صفحه 208 از 235
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص: 464
روح را در آدم دمید سپس همسرش را از دنده پائین او آفرید سپس در همان روز ملائکه را بسجده او وادار ساخت و او را ساکن
بهشت گردانید بخدا قسم بیش از شش ساعت از همان روز در بهشت نماند که معصیت خداوند متعال را کرد و خداوند آنها را بعد
از غروب آفتاب از بهشت بیرون کرده و بجلو درگاه بهشت منتقل ساخت تا صبح کردند در این موقع عورتهاي آنها بر ایشان
آشکار شد و پروردگارشان آنها را ندا کرد آیا شما را از آن درخت نهی نکردم؟ آدم شرمنده شد و خضوع کرد و گفت
پروردگارا بر خود ستم کردیم و بگناهان خود معترفیم ما را ببخش خداوند بآنها فرمود از آسمانهاي من بزمین فرود آئید زیرا در
بهشت و آسمانهاي من گنهکار، همسایه و مجاور من نخواهد بود و امّا راجع بتوقّف آنها در بهشت که آیا شش ساعت بود یا هفت
ساعت تفسیر المیزان می- نویسد: منظور بیان مقدار تقریبی است و این مقدار تفاوت در مقام تقریب مضرّ نیست.
6) در کافی از امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهما السّلام در ذیل آیه فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ روایت شده که فرمودند )
کلمات مزبور اینها بودند:
لا اله الّا انت سبحانک اللّهم و بحمدك عملت سوء و ظلمت نفسی فاغفر لی و انت خیر الغافرین- لا اله الّا انت سبحانک اللّهمّ و
بحمدك عملت سوء و ظلمت نفسی فارحمنی و انت خیر الغافرین- لا اله الّا انت سبحانک اللّهم و بحمدك عملت سوء و ظلمت
نفسی فارحمنی و انت خیر الراحمین- لا اله الّا انت سبحانک و بحمدك عملت سوء و ظلمت نفسی فاغفر لی و تب علیّ انّک انت
التوّاب الرّحیم.
مرحوم کلینی در کافی ضمن روایت دیگر در تفسیر آیه فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ ص: 465
رَبِّهِ کَلِماتٍ
مینویسد که: آدم خدا را بحق محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام قسم داد.
7) امام حسن عسکري علیه السّلام در تفسیر آیه وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّۀَ فرمودند زمانی که خداوند شیطان را بر )
اثر نافرمانی و تمرد لعنت نمود که چرا بآدم سجده نکرد ولی سایر فرشتگان چون بآدم سجده کردند مورد عنایت قرار گرفتند و آنها
را گرامی داشت و بآدم و زوجه او فرمود در بهشت قرار گیرید و از میوههاي فراوان آن تناول کنید ولی باین درخت علم و دانش
که منحصر بمحمد صلّی اللّه علیه و آله و آل اوست نزدیک نشوید و تمیز داده شد آن درخت از سایر درختان بهشت بآنکه هر یک
از درختان یک نوع میوه و ثمره داشته ولی این درخت تمام اقسام میوهها را مانند انگور و رطب و توت و عناب و زیتون و سایر
میوهها و خوردنیهاي دیگر را دارا بود.
8) حضرت امام حسن عسکري علیه السّلام در بیان آیه مبارکه فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فرمودند وقتی که آدم به خدا معصیت )
نمود و سپس بمعصیت خود اقرار کرد و عرض کرد خداوندا توبه مرا قبول کن خطاب رسید اي آدم آیا فراموش کردي که گفتم
هر موقع بسختی و زحمتی گرفتار شدي مرا بنام محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آل او بخوان تا آن زحمت و سختی را از تو رفع نمایم
آدم عرض کرد پروردگارا بقرب و منزلتی که محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آل او در پیش تو دارند توبه مرا قبول کن و مرا بیامرز
خداوند فرمود اي آدم اینکه به فرشتگان امر نمودم بر تو سجده کنند نه فقط براي شخصیت خودت بود بلکه از آن جهت، مسجود
فرشتگان شدي که حامل نور محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آل او بودي و اگر قبل از نافرمانی توسل بانوار طیّبه مینمودي و مرا
بحرمت و مقام آنان میخواندي که ترا از خدعه و فریب شیطان محفوظ بدارم ص: 466
اجابت مینمودم لکن معصیت شما در لوح محفوظ جاري شده بود و من بهر چه حادث گردد دانا هستم الان بمحمد صلّی اللّه علیه و
آله و آل او متوسل شو تا توبه شما را اجابت کنم آنوقت گفت خدایا به جاه محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی و فاطمه و حسن و
حسین علیهم السّلام و پاکیزگان از اولاد آنان بر من تفضل نما و توبه مرا قبول کن خداوند فرمود اي آدم توبه تو را پذیرفتم و
صفحه 209 از 235
نعمت خود را بتو عطا میکنم.
این بود کلماتی که خداوند بآدم تعلیم نمود و سبب قبولی توبه او شد.
9) در کافی بسند خود از امام زین العابدین علیه السّلام روایت کرده که از آن حضرت پرسیدند بهترین اعمال در پیشگاه خدا )
کدام عمل است حضرت فرمود بعد از شناختن خدا و رسول و ائمه، بغض دنیا از همه اعمال بهتر است و براي بغض دنیا اقسام
زیادي است چنانکه براي معصیت انواع فراوان میباشد: اوّل معصیتی که براي خداوند شد تکبّر بود و آن را شیطان نمود و کافر شد.
معصیت دوم حرص بود که آدم با خوردن از میوه آن درخت بجا آورد و این حرص تا روز قیامت در میان فرزندان آدم ماند،
معصیت سوم حسد بود که پسر آدم نسبت به برادرش انجام داد و او را کشت و از حسد چند حالت پدید آید دوست داشتن زنان و
حبّ ریاست و میل براحتی و علاقه به مال و عشق بدنیا پرگوئی و طلب فزونی که تمام اینها در دوست داشتن دنیا جمع است، لذا
پیغمبران فرمودند دوستی دنیا سر آمد تمام گناهان و معاصی است و دنیا بر دو قسم است یکی دنیائی که بر اثر اطاعت و عمل نیکو،
انسان را بمقام ارجمندي برساند و دیگري دنیائی که بر اثر نافرمانی و ارتکاب معصیت شخص را پست و ذلیل و خوار گرداند و این
دنیا را دنیاي ملعونه مینامند.
10 ) در کافی از امام زین العابدین علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: ص: 467 )
خداوند امر فرمود ولی نخواست و نهی نمود ولی خواست بشیطان امر بسجده فرمود اما بعلم ازلی خود میدانست که سجده نمیکند
و اگر مشیت ازلی او تعلق میگرفت هرگز خطا نمیکرد و آدم از خوردن میوه آندرخت نهی فرمود و بعلم همیشگی خود میدانست
که مرتکب خواهد شد.
11 ) در کتاب کافی بسند خود از امام موسی بن جعفر علیه السّلام روایت شده که آن حضرت فرمودند: خداوند داراي دو مشیّت و )
دو اراده میباشد یکی اراده و مشیّت حتمی و دیگر اراده و مشیّت عزمی نهی میکند و میخواهد و امر میکند و نمیخواهد آیا
نمیبینی که آدم و حوا را از خوردن میوه آندرخت نهی فرمود ولی خوردن آنها را خواست و اگر مشیّت و اراده حتمی بود و
نمیخواست که از میوه آن درخت بخورند در اینصورت مشیت و میل آدم و حوا بر مشیت خداوند غالب نمیشد همچنین بحضرت
ابراهیم امر فرمود که اسماعیل را ذبح نماید ولی اراده حتمی بر ذبح او نفرموده بود و اگر اراده و مشیّت حتمی بود اراده حضرت
ابراهیم بر مشیت و خواست خداوند غالب نمیشد.
12 ) ابن بابویه بسند خود از امام رضا علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت بمأمون فرمودند گناه آدم پیش از پیغمبر شدن او بود )
و آن گناهی نبود که موجب جهنم رفتن او باشد.
ص: 468
تجزیه و ترکیب .... ص : 468
قوله تعالی وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّۀَ.
جمله قلنا بر جمله وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ عطف است اسکن فعل امر و مقول قول زوجک مفعول معه الجنّۀ- الف و لام آن عهد و صفت
مشبّهه و تاء آن براي وحدت از ماده جنین و جنون گرفته شده است زیرا بهشت آدم از انظار پنهان بوده است وَ کُلا مِنْها رَغَداً جمله
معطوف و امر ارشادي است رغدا صفت مشبهه و مصدر آن رغد بمعنی زندگانی گوارا و صفت براي مفعول مطلق محذوف یعنی
اکلا رغدا حیث شئتما- حیث اسم و ظرف و مبنی بر ضم و ما موصول و مضاف الیه آن حذف شده است شئتما بهیئت ماضی و
جمله تأکید رغدا میباشد وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ- لا تقربا جمله معطوف و نهی ارشادي و مصدر آن قرب میباشد هذِهِ الشَّجَرَةَ-
هذه مفعول و الف و لام الشجرة براي عهد و تاء آن وحدت و جمع آن شجر و اشجار بدل است از کلمه هذه فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ
صفحه 210 از 235
جمله تفریع و جواب امر و خطاب بآدم و حوا است من حرف تبعیض الظَّالِمِینَ جمع و مجرور و مصدر آن ظلم است.
قوله تعالی فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ.
جمله تفریع ازل فعل ماضی و مصدر آن ازلال و متعدي و مجردش زلت است- شیطان صفت مشبهه و فاعل و مصدرش شیطنت
است عنها جار و مجرور و ضمیر آن راجع به شجرة یا به کلمه الجنّۀ میباشد- فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ- أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 1، ص: 469
جمله تفریع و نتیجه لغزش آدم است اخرج فعل ماضی متعدي و ضمیر آن راجع بشیطان است مِمَّا کانا فِیهِ متعلق به جمله متصله، ما
موصول و جمله صله آن وَ قُلْنَا اهْبِطُوا مترتب بر جمله متصله و عبارت از امر تکوینی و تعلّق اراده قاهره بفرود آمدن آدم و حوا
بزمین است بَعْضُ کُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ جمله بیان لازم بشر و زندگانی آنان در زمین است و محتمل است که خطاب شامل شیطان نیز
باشد، وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ بیان تعلّق اراده خدا است به این که بشر در زمین سکونت نماید مستقر بصورت مفعول بمعنی مصدر
یا اسم مکان میباشد و متاع نیز اسم مصدر و به معنی آسایش و زندگی است الی حین اسم و صفت از ماده حان بمعنی هنگام و
تنوین آن عوض از مضاف الیه است که یا کلمه الموت است یا بقرینه آیه 55 سوره طه که میفرماید:
مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْري کلمه القیامۀ میباشد.
قوله تعالی فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ.
فاء در فتلقی براي تفریع بر وقایع گذشته در آیات سابقه است تلقی فعل ماضی و مصدر آن تلقّی از باب تفعّل است من ربّه متعلق به
جمله متصله- کلمات جمع کلمۀ بمعنی علامت و نشانه میباشد فتاب علیه جمله تفریع و بهیئت ماضی و مصدر آن توبه است إِنَّهُ هُوَ
التَّوَّابُ الرَّحِیمُ جمله با تأکید و حصر و ضمیر فصل تعلیل است براي جمله التَّوَّابُ الرَّحِیمُ نیز صفت حسنی است، یعنی در نتیجه
پذیرفتن توبه بندگان، فضل خود را شامل آنان میفرماید:
قوله تعالی قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً.
اهبطوا- امر تکوینی جمیعا تأکید ضمیر فاعل است فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی ص: 470
هُديً
- اما مرکب از ان شرطیه و ما تأکید شرط یَأْتِیَنَّکُمْ بصورت فعل مضارع و مؤکد هدي اسم مصدر بمعنی فاعل فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا
خَ وْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ این جمله مرکب از جزاء و شرط که مجموع آن جزاء براي جمله شرطیه سابقه میباشد- من اسم
موصول و شرط تبع فعل ماضی و صله هداي اسم مصدر بمعنی فاعل و مضاف بضمیر متکلم- فلا خوف جمله جزائیه براي شرطیه
متصله خوف اسم مصدر و نکره واقع در سیاق نفی وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ جمله معطوف و جزائیه.
قوله تعالی وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا.
جمله کفروا بصورت ماضی جمع و داراي نسبت تحقیقه وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا جمله معطوف و بصورت ماضی و مصدرش تکذیب است با
حرف تعدیۀ آیات جمع آیه و در اصل اویه بر وزن تمره و یا اویه بفتح واو بمعنی علامت و نشانه آشکار است.
أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ جمله خبر براي موصول مبتداء اصحاب جمع صحب بسکون هاء و مصدر آن صحابت بمعنی ملازمت
همیشگی است النار- الف و لام آن عهد و عبارت از آتش دوزخ است.
هُمْ فِیها خالِدُونَ- هم ضمیر فعل و تعبیر بعنوان وصفی خالدون جمع و تأکید در اقتضاي ذاتی کفر و قطع رابطه عبودیت از
پروردگار نسبت بعقوبات میباشد.
ص: